بعد سال ها (2 سال)

سلام سلام دوس جونی هاااااااا.وای نمیدونین چقدر دلم تنگ شده برای اون روز ها!!!!!!!!

اون روزا که میومدم پای پی سی و هی آپ میکردم هر روز!از مدرسه از ویولن از معلما دوستا........

اووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووه چه زود گذشت!عمر میگذرد!

اون موقع ها من 12 سالم بود الان 16!همین جمعه تولدم بود!یعنی انقدر زود گذشت؟

اصلا باورم نمیشه سال دیگه دیپلم بگیرم چقدر زود داره میرسه!

باورم نمیشه اون دختر دبیرستانیه خودمون که اون موقع تازه سال اول بود الان دبیرستان رو تموم کرده باشه و

ماها هم پشت سر اون داریم تموم میکنیم!

دیگه بچه نیستم که بخوام از دعواهام با دوستام بنویسم! 5 سال از اون روزا میگذره!همون دوستایی که الانم

کنار هم میشینیم و با هم

دوستیم شاید تا آخرم با هم باشیم!

دیگه احمق نیستم که با استادم دعوا کنم بخوام عمدا لجشو در بیارم بچزونمش!

بلکه به روابط حسنه روی آوردم به دوستی و مودت و همکاری و آشتی!

دیگه اونقدر آماتورنیستم که ویولن برام سنگین باشه نتونم بگیرمش وتمرین برام سخت باشه!3 سال از اون روزا

میگذره مثه برق و باد!

دلم تنگ شده برای اون روزایی که میومدیم وبلاگ همدیگه رو میترکوندیم آماره هممون از از 300 زده بود بالا!

نمیدونم یهو چرا یاده بکس خرچنگ افتادم !!!!!!!!!


اما بچه ها دوستان دلم میخواد یکمی برگردیم به اون روزا!

دلم نمیخواد بچگی تو ما بمیره!

دلم میخواد مثه اون موقع ها بیا وسط دس دس دس دس صوت صوت صوت قر قر قر داشته باشیم!

گیتا بیا دستمو بگیر با هم بریم!سالی بیا!دلی!و .... دوستان بیاین دسته جمعی بریم!

این همه خاطره های ناز ناز ما با همدیگه رو قاب میکنم میزنم به دیوار اتاقم!

پ.ن:گیتا میای بریم قرقیزستان؟

گل اومد

سلام جیگرررررررررر هاااااااااااااا!!!!!

خوبین؟

من خیلی سرم شلوخه وقت واسه آپیدن ندارم اما دلم وستون تنگیده تا هفته ی دیگه وقتم باز میشه

به امید اون روز بدرووووووووووود دوستان

پ.ن:گیتا گل گلی

بای بای

اومدممممممم

سلام سلام خوچکلا

چطوره حال شما؟

نبودیدیم یه مدت دلمون اصن واسه وبلاگی تنگ نشد ولی

بدجور گیر کردیم توی دو لا چنگ هاوبلاگ و نت از سرمان پر پر شدند

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

دو روز دیگه اول مهرهههههههه

باز آمد بوی ماه مدرسه

دلم تنگ شده واسه همه بر و بچه ها و لحظه شماری برای ورود به دبیرستان و پر شدن وقت اینجانب

همه ی بر و بچ حضور میدارند در این مدرسه

انشالله چشم همتون کور توی یه کلاسم میفتیم

چه برنامه ها که دیگر ندارم من......

فردا هم میرم مانتو و کفش و کیف و ... بخرم وای که چخد برم روی اعصاب مامان خانوم

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

استاد تحدید کرده که احتمالن کلاس گروهی رو تعطیل میکنه

من اصن غصه نمیخورم

با مدیر آموزشگاه و مسئولین محترم حرف زدم که نذارن

همشون تو اماده باشن

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

دیگه بزرررررررررررگ شدم من کتابای عرفانی میخونم

انخده دوس دارررررررررررررررررررررم که نگو

خیلی مبحث شیرینیه

یه داستان عرفانی الان مینویسم واستون:

پیامبری از کنار خانه ما رد شد

پیامبری از کنار خانه ما رد شد.باران گرفت.مادرم گفت:چه بارانی می آید.پدرم گفت بهار است.

و ما نمیدانستیم بهار و باران نام دیگر همان پیامبر است.

پیامبری از کنار خانه ما رد شد.لباس های ما خاکی بود.او خاک روی لباس هایمان را به اشارتی تکانید.

لباس ما از جنس ابریشم و نور شد و ما قلبمان را از زیر لباسمان دیدیم.

پیامبری از کنار خانه ما رد شد.آسمان حیاط ما پر از عادت و دود بود.پیامبر کنارشان زد.خورشید را

نشانمان داد و تکه ای از آن را توی دست هایمان گذاشت.

پیامبری از کنار خانه ما رد شد و ناگهان هزار گنجشک عاشق از سر انگشتهای درخت کوچک باغچه

روییدند و هزار آوازی را که در گلویشان جا مانده بود به ما بخشیدند و ما به یاد آوردیم با درخت و پرنده

نسبت داریم.

پیامبری از کنار خانه ما رد شد . ما هزار در بسته داشتیم و هزار قفل بی کلید.پیامبر کلیدی بزایمان آورد .

اما نام او را که بردیم قفل ها بی رخصت کلید باز شدند.

من به خدا گفتم:امروز پیامبری از کنار خانه ما رد شد.

امروز انگار اینجا بهشت است.

خدا گفت:کاش میدانستی هر روز پیامبری از کنار خانه تان میگذرد و کاش می داستی

بهشت همان قلب توست.....

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

بازی:

دعوتی شدم به بازی از طرف سروی گله

کاری که تا حالا تو عمرت نکردی:به کسی نگفتم قربونت برم فدات شم

از چه درسی بدت میاد:ریاضی

چن ساله وبلاگ رو داری:۱ سال و ۸ ماه

از چه بازی کامپیوتری بیشتر خوشت میاد:هری پاتر

چه بازیگری رو در چه نقشی بیشتر دوست داری:فردین تو سلطان قلبها

از چه طعمی بیشتر خوشت میاد:شیرین

نظرت در باره رپ چیه:چرت است

بیشتر رپ گوش میدی یا پاپ:هیش کدوم.آهنگ کلاسیک

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

دعوتی به بازی از طرف گیتا خوچکله

اولین کلمه ای که بعد از خوندن این کلمه ها به ذهنمون می رسه رو باید بگیم!!

دریا : آبی

قهوه: تلخ!

غرور: افاده و .....!!!

مدرسه: عشق و حال!!!

دفتر مدیر: امتحان کنسل کن!

قرمه سبزی: تو عشقولانه ی من بیدی

ریاضی:چندششششششششش !!

اهنگ: فوران احساسات!!!!!

ماه رمضون: !!!!! پر از سریال!

استخر: جلف

ابگوشت: نخود!!!!

روزنامه: " چرت و پرت های آدم بزرگا!"

کودکی: مهد کودک ما خیلی جیگملک بود

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پ.ن:به دلیلی کمبود وقت کسی دعوتی نمیشود

بازی .... بازی

دعوت شدم به بازی از طرف گیتا

بازی:

فکر کنيد همين الآن خداي نکرده بفهميد بيمار هستيد و تنها ۳ماه از عمر شما باقي مانده است و ميتوانيد۳ ماه زندگي کنيد در اين مدت کوتاه ۳کار مهمي که حتما انجام ميدهيد چيست؟

ماه اول میرم حلالیت خواهی از همه اونایی که چزوندمشون و طلب حلالیت میکنمو

وصیت نامه مینویسم

ماه دوم رو با همه اونایی که دوستشون دارم میباشم

ماه سوم هم تا میتونم میرم کنسرت های ویولن و نماز به جا میارم

همین....

اگه قرار باشه يه فيلم از سر گذشت زندگي شما در همين سن که هستيد درست کنند...

¤اول از همه روز و ماه و سال تولد؟

۱۶ اردیبهشت ۱۳۷۴

¤چهار اتفاق مهم زندگيت که بايد بهشون اشاره بشه کدام است؟

همشون که مهم ان اما...همممممم........

روزی که رفتم ویولن خریدم و روزی که اومدم سر کلاس

روزی که رفتم به سارا گفتم بیا کنار من بشین

روزی که وبلاگ زدم و با شماها آشنا شدم

روزی که ......(آخریش مهمه اما خصوصیه)

¤چهار اتفاق مهم که نبايد بهشون اشاره بشه؟

خیلیییییییییی زیادن

حضور ذهن نمیدارم الان

ولی تابستون 85

و تابستون 88

و عید 85

و اردوی سال 86 با نازی اینا

¤خلاصه اي از اخلاقتون به اضافه شخصيت و چيز هاي ديگر؟

این سوال رو در مورد خودم از خیلی ها پرسیدم جواب اونا رو میگم:

مهربون ...باحال.... شلوغ.... عصبانیت خونه خراب کن....میگن حرص ملت رو در میارم هی رو اعصابم....

احساسات یخی ....رازدار....کمک حال دیگران....لجبااااااااااااز.....سخت میبخشم دیگران رو .....

از یه سری افراد خاص فقط خوشم میاد....خون گرم....و ...

¤با در نظر گرفتن چهره واقعيتون کدوم يکي از هنر پيشه ها رو براي بازي نقش خودتون انتخاب ميکنين؟

یه کوچولو بهاره رهنما با یه تغیراتی شبیه منه

اینکه لاغر بشه و چشاشم مشکی بشه و ....

دعوتی ها:

نینی ناز....آرمیتا...(کسی به ذهنم نمیرسه بعدا اضافه میکنم بهشون)

_______________________________________________________________________________

چقد این مردم بی جنبه ان همش منتظر رقصیدن آدمن

منم آرزو به دل گذاشتمشون

پسر دایی بی شعورمان توی خونه ی عروس ما را تا وسط ها کشید اما موفق نشد

عروسی خوبی بود خوش گذشت.....

_______________________________________________________________________________

دیروز نتیجه فرزانگان رو دیدم

از 20 نفر 15 نفرش مال مدرسه ما بود

10 نفرم هم این جا قبول شده بودن هم اونجا

پس یعنی انشالله به دوستای منم میرسه امسال 4 تایی با هممیم

_______________________________________________________________________________

من ویولن میخوووووووووووووووااااااااااااااااااااااااااااااام یالااااااااااااااااااااا

اصن توضیحی نمیدم که اعصابم خورد بشه....

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

_______________________________________________________________________________

من استاد ویوولن نمیخواااااااااااااااااااااااااااااام یالاااااااااااااااااااااااا

میدونم کشتمتون با این استادماما جز خاطراتم هستش و باید بنویسم

 اگه نخواستی بخونی آپ همین جا تموم میشه......

روانی شدیدم از دست ایشان

دیروزسر کلاس گروهی :

استاد با لبخند:کی ها خط 2 میزنن تو گروه؟!(خط 2 سخت تر از 1 بود)

بچه ها:آرمینا و مریم

استاد میخوام یه گروه سطح بالاتر بذارم 2 نفر از این گروه رو ببرم اون جا

بچه ها فکر میکنین اون 2 نفر کین؟

مهسا:مریم!

استاد:انتخاب خوبیه

غزل:آرمینا!

استاد:نه!!!! فقط خوب زدن مهم نیست !!!! انظباتم خیلی مهمه!!!!

آرمینا:(البته تو دلمممم:مرده شور خودت و گروهتو با هم ببرن!!!ای استاد عقده ای!!!!

بی شخصیت!!!

خرس گنده با من کل میندازه!!!!!مرده شور برده!!!!!)

استاد:اون گروهه اجرا و کنسرتم دارن!!

آرمینا:

استاد: ساز های دیگه هم هستن

آرمینا:

استاد:

آرمینا:تو دلم:ذهرررررررررررررررررررررررر مااااااااااااااااااار !!!!!

نمیدونیم چه کنیم از دست این استاد

گذشته ها را فراموش نکرده است و نمیکند

من حتی توی خرداد همه کارایی که کرده بودم عذر خواهی کردم

اما هنوزم همونا رو میزنه تو روم دوباره.....

به خدا دیگه اون کارا رو دیگه تکرارم نکرده میباشم که باز میگوید از اخلاقت راضی نیستم

اعصابه ما را خوووووووووورد و خاک شیر نموده

پ.ن:خدافظ!!!!!!